جدول جو
جدول جو

معنی نظیر مشهدی - جستجوی لغت در جدول جو

نظیر مشهدی(نَ رِ مَ هََ)
از شاعران قرن یازدهم هجری قمری و معاصر نظیری نیشابوری است. وی ابتدا نظیری تخلص داشته و ’به سال هجری قمری به هندآمده نظیری نیشابوری از او خواست که ترک این تخلص کند، وی یاء آخر را انداخت و از آن به بعد نظیر تخلص شد و نظیری نیشابوری ده هزار روپیه به وی بخشید’، وی در بیجاپور هند منشی عادل شاه بوده است. او راست:
به صحبت گل و بلبل از آن خوش است دلم
که آن به روز ملاقات دوستان ماند.
وداع آشیان ای مرغ جان کامروز در گوشم
صدای خانه گم کردن ز پرواز تو می آید.
پند ضایع کرده هر کس پندگوی من شده
زآنکه از بسیاری پیکان دلم آهن شده.
(از فهرست کتاب خانه مجلس شورا ج 3 ص 441) (تذکرۀ سرخوش ص 112) (روز روشن ص 836) (ریاض الشعراء ص 137) (آتشکدۀ آذر چ دکتر سادات ج 2 ص 509 و 716)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ مِ مَ هََ)
زکی (میرزا...)، مشهدی الاصل اصفهانی المنشاء، متخلص به ندیم. از شاعران قرن دوازدهم است، و به عهدشاه سلطان حسین صفوی ملازم محمدزمان خان بیگدلی سپهسالار خراسان بود، سپس به خدمت نادرشاه رسید و سرانجام به هنگامی که نادر به بغداد لشکر کشید وی از خدمت سلطنت استعفا خواست و در آنجا مقیم گشت تا به سال 2 هجری قمری درگذشت. او راست:
هر قاصدی که برد به جانان پیام ما
اول ز ننگ کرد فراموش نام ما.
کسی به حال کس از بی کسی نمی سوزد
به مدعای دل روزگار می سوزم.
رقیب از وصل می بالد ندیم از هجر می نالد
یکی را گل یکی را خار در پیراهن است امشب.
در بر عرب واله لیلی مجنون
دیوانۀ بیستون به شیرین مفتون
دست تو ندیم و خاک درگاه نجف
کل حزب بما لدیهم فرحون.
رجوع به آتشکدۀآذر ص 430 و صبح گلشن ص 513 و قاموس الاعلام ج 6 و ریحانه الادب ج 4 ص 183 و فهرست کتاب خانه مجلس ص 438 و ریاض الجنه ص 931 و مقالات الشعرا ص 812 و عقد ثریا ص 58 و فرهنگ سخنوران ص 598 شود
لغت نامه دهخدا
(ظِ رِ مَ هََ)
مولانا ناظر مشهدی، یا ناظری مشهدی. از شاعران معاصر با امیرعلشیر نوائی است، میرعلیشیر در مجالس النفائس او را ’جوان بفهم که در ذهن تصرف تمام دارد’ وصف کرده است و مؤلف صبح گلشن رفتار و گفتار او را ’به طریقۀ بخردی’ دانسته. او راست:
می شود در قهر اگر خود را کشم ازبهر او
وه چه قهر است این که خود را می کشم از قهر او.
رجوع به مجالس النفائس ص 88 و 262 و مطلعالشمس ج 2 ص 448 و صبح گلشن ص 499 و قاموس الاعلام ج 6 شود
لغت نامه دهخدا